فیشــــــنگار



من خوب یادم هست
روزی که روشنفکر
در کافه های شهر پرآشوب
دور از هیاهوها
عرق می خورد
با جان فشانی های جانبازان حزب الله
تاریخ این ملت
ورق می خورد!

 

پ.ن: نسل های بعدی مدیون کسانی هستند که در قبال جامعه و تمدن بشری احساس مسئولیت می‌کنند.


اشاره

یادداشت فاطمه صادقی درباره پایان اصلاح‌طلبان را مطالعه کردم. متن باعث این تصور میشود که نویسنده فردی بدبین به اصلاح طلبان و اصولگرایان است و هر دو را قدرت‌دوست و بی حزم می‌داند تا به راحتی بتواند اعلام ‌کند تی نو در راه است. اما محتوای تحلیل او را در چهار زمینه حلاجی و مرتب کردم تا راحت‌تر حرفهایش را بررسی و بفهمم. (متن اصلی در: fihmafih.blog.ir)

ماجرای نجفی

  • میترا استاد، کاری سترگ را به انجام رساند: نجفی را وادار کرد از دوگانگی دست بردارد. تزل و دوگانگیِ ذاتیِ اصلاح‌طلبی که از حاکمیت دوگانه در بالا تا دوگانگی در پایین یعنی زندگی شخصی را دربرمی‌گیرد، در این ماجرا به‌خوبی از پرده برون افتاد. در این تراژدی، ضدِّ قهرمانِ مبتلا به اسکیزوفرنی جنسی-یِ حاد، همچون هر تراژدی دیگری، با حذف قهرمان زنده ماند.
  • اصلاح‌طلبان هم دیگر به زندان نخواهند رفت، چون قهرمان نیستند.
  • پایان تراژدی به معنای پایان دغدغه‌های مصنوعِ اصلاح‌طلبانه است که این جریان با اتکا بر آن‌ها خود را سامان داده است.

اعتراضات دی ماه 96 و مواضع اصلاح‌طلبان

  • موضع اصلاح‌طلبان نسبت به اعتراضات 96 این بود که مردم معترض، عده‌ای لات و لوت با جیب‌های خالی‌اند.
  • به نظر آن‌ها، معترضانِ مشروع عبارتند از افرادی با حساب‌های بانکیِ پر و پیمان که طبعاً جلوداری اصلاح‌طلبان را بپذیرند و کلیت نظام ی را زیر سؤال نبرند.
  • دی‌ماه 96 مواضع اصلاح‌طلبان در محکومیت اعتراضات نشان از چرخش تمام‌عیار به سمت قدرت داشت.
  • شعار دانشجویان در دی 96 در مقابل دانشگاه تهران، پایان تراژدی را اعلام کرد: اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تمومه ماجرا!».

جریان اصلاحات

  • جریانات یِ بی‌ریشه، در وقت خطر آزمون خود را پس می‌دهند.
  • زمان آن رسیده که با شجاعت تصدیق کنیم اصلاح‌طلبی به‌رغم برخورداری از پشتوانه‌ی اجتماعی گسترده، از آغاز جریانی بی‌ریشه و بی‌هویت بود و لذا آن پشتوانه را هم به باد داد.
  • اصلاح‌طلبان شامل همه‌ی گروه‌های ریز و درشتی که این لقب را یدک می‌کشند، بی‌تاریخ و بی‌هویت بودند.
  • جامعه‌ به واسطه‌ی وعده‌های اصلاح‌طلبان به آن‌ها به‌عنوان شوالیه‌های  گذار به دموکراسی» دل‌بسته بود.
  • آن‌ها با رانت‌جویی و تصرفِ فرصت طلاییِ پدید آمده پس از انتخابات دوم خرداد 76 به‌عنوان نقطه‌ی تلاقیِ نیتی‌های اجتماعی و یِ پساانقلابی، به قدرت رسیدند.
  • قابلیت‌های نظری و عملیِ اولیه‌ی این جریان در بسیج نیروهای اجتماعی بیش از آن‌که حاصل پویایی‌های درونی این جریان باشد، عمدتاً به مدد بهره‌جویی از فرصت‌های اقتصادی، حضور در قدرت و نهادهای وابسته به آن و نیز حذف سیستماتیک دیگر گروه‌های ی در سال‌های پیش و پس از دوم خرداد حاصل شد. شاهد این امر این‌که با بی‌بهره شدن تدریجیِ اصلاح‌طلبان از رانت قدرت پس از 84، توان نظری و عملی این جریان نیز به‌تدریج افت کرد.
  • اصلاح‌طلبی به‌تدریج رنگ اصول‌گرایی را به خود گرفت و تقریباً به همه‌ی آن صفاتی آراسته شد که پیش‌تر، تقابل با آن‌ها توجیهی برای حضور در قدرت محسوب می‌شد: فساد، انحصارطلبی، سوء استفاده از قدرت
  • اصلاح‌طلبی با بحران هویتی عمیق دست به گریبان است.
  • مشکل اصلاح‌طلبی در همه‌ی این سال‌ها انتخاب بوده؛ نه انتخابات.

جریان اصول‌گرا

  • جریان اصول‌گرا که همواره هم به لحاظ نظری و هم عملی از اصلاح‌طلبان به‌مراتب کوتاه‌قدتر بوده، برای ادامه‌ی حیات خود ضمن تلاش برای کنترل رقیب، سخت به همزیستیِ انگلی با آن وابسته بوده است. برخی از مجرب‌ترین و ی‌ترین اصول‌گرایان همچون حبیب‌الله عسگر اولادی به‌رغم تأکید بر اختلافات عمیق ی، در باطن از حضور مهارشده‌ی اصلاح‌طلبان در قدرت هواداری می‌کردند. زیرا می دانستند که تنها از این طریق، سلطه‌ی مافیایی آن‌ها تداوم خواهد داشت.
  • در میان اصول‌گرایان به حسبِ ماهیت این جریان، افراد دوراندیش همچون عسگراولادی کم‌شمار بوده‌اند.
  • بیش‌تر اصول‌گرایان ترکیبی از کم‌هوشی ی، کوته‌بینی و فرصت‌طلبی محض را در خود جمع کرده‌اند.
  • [با پایان اصلاحات]منازعاتِ در این جناح بر سر قدرت خشن و خونین است.

ت ورزی ناممکن و ممتنع شده است.(حجاریان)

  • درست این است که دوگانگی ناممکن شده است؛
  • عصر حاکمیت دوگانه در همه‌ی معانی شخصی-ی به سر آمده است.
  • چالش بزرگِ اصلاح‌طلبان این است که اصلاح‌طلبی راهی به قدرت ندارد، چون دیگر نیازی به آن نیست.
  • اکنون ماییم که باید تخیل‌مان را از اصلاح‌طلبی آزاد کنیم.
  • فصل انتخابات پایان گرفته و فصل انتخاب از راه رسیده است.
  • تی نو در راه است.

اربعین حسینی (ع) یک نوع اعتکاف جمعی سیار است که در آن هر اقدامی که انجام می‌دهیم،- اقداماتی از جنس زندگیِ عادی مثل خوردن و حرف زدن و خوابیدن و بحث علمی یا ذکر گفتن و نماز خواندن و هر کاری از این جنس کنش‌ها- خودش مصداقی از این عبادت و این اعتکاف سیّار است. |link|

 

شاید بتوان گفت که جواز رفتارهای متکثر در متن این مراسم باعث می‌شود که سالک خسته نشود و سالکان‌ بسیاری با سلیقه‌های متکثر و با ظرفیت‌های جسمی و روحی متکثر بتوانند با این منسک ارتباط بگیرند. همین ویژگی به نوبه‌ی خودش باعث می‌شود که هر سال جمعیتی بیش از سال‌های گذشته را به‌سمت خودش دعوت کند.

 

شاهد معنویتی متفاوت از جنس معنویت‌های دیگر در اسلام هستیم.

  • پ.ن: با اندکی تصرف و تلخیص

خیلی از شخصیت‌ها را واسطه قرار داد که خدمت رهبری رفته و ملاقاتی ترتیب دهند. اما رهبری همواره گفته اند: آقای خاتمی می‌خواهند چه چیزی بگویند، هرچه می‌خواهند بگویند در رسانه‌ها مطرح کنند.»

 

جریان اصلاحات او را متقاعد کردند تا هرچه می‌خواهد بگوید را در نامه‌ای بنویسد. بیشتر از ۷‌سال است که خاتمی می‌خواهد یک نامه بنویسد، البته این نامه نوشته و به افراد مختلف[از اعضای اصلاحات] داده شده، هر کدام ایرادی بر آن گرفته‌اند و یا گفته‌اند اصلاح کن یا اصلاً نامه را نده. |link|


یکی از نگرانی‌های من این است که وقتی شما همراه من این فیش‌های ظاهرا قاطی پاطی را تعقیب می‌کنید چه بر سر روح و روان تان می‌آید؟ در انتها با خودم می‌گویم خب شاید اگر در جایی دیگر شک و شبهه ای مطرح شود شما یادتان بیاید که این بحث در فیشنگار هم مطرح شده بود و اگر لازم شد می‌آیید و از پاسخ‌های کامنت‌گذاران عزیز فیشنگار استفاده می‌کنید. (مرسی که هستید 2)


فاطی که رتبه ی یک ارشد رو آورد، هیچکس باورش نمیشد، حتی خودش! با اون داستانهایی که موقع کنکورش داشت، با اون اختلافات عمیقی که با نامزدش داشت وآخر سرم به طلاق ختم شد! فاطی هم اتاقیمون بود، لر بود. اندازه ی ماها بچه مثبت و بسیجی و این تیپی نبود، ولی دختر پایه و بامرام و خوش اخلاقی بود. خیلی با ماها حال میکرد.

 

فاطی رو میگفتم.البته آخریا خیلی درس میخوندها، از کله سحر میرفت سالن مطالعه و پاسی از شب که میگذشت، چشم بسته میومد تو اتاق و از همون دم در لامپ رو خاموش میکرد که نکنه خوابش بپره! بهش میگفتم فاطی آخرش تو یه بار از پله های این تخت میفتی و سقط میشی! که خدا رو شکر نشد!

رتبه ش که اومد، مث توپ تو دانشگاه صدا کرد! واقعا بهش افتخار میکردیم.همه جا حرف از رتبه یک هم اتاقی ما بود!

 

ragepenhan.blog.ir      امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ 2-3 minutes


 

سریع از یه موسسه آموزشی بهش زنگ زدن (انصاف گاج نبود ها)

گفتن یکی به ما گفته شما از کتابهای ما استفاده کردین. فاطی یه کم چشماشو مالوند و نگاهی به اطرافش کرد، و وقتی از خواب بیدارشد گفت بله بله! اتفاقا کتاب شما رو هم خوندم. و این شد که دعوتش کردن بره تهران

 

من و افسانه مث رقیب و عتید هی اینور و اونور گوشش می‌خوندیم که فاطی! تو مطمئنی که این کتاب رو خوندی؟ میگفت آره، اتفاقا فلانی برام همین کتاب رو آورد، یه دور هم تستای این کتاب رو خوندم! هی گفتیم فاطی! مطمئنی؟ نری دروغ بگی! (من و افسانه اون موقع خیلی بچه مثبت بودیم، مخصوصا افسانه دیگه شورشو درآورده بود، همه چیز رو از دید فقهی بررسی میکرد!)

 

فاطی دید خیلی داریم وزوز میکنیم خیلی در لفافه گفت چشتون درآد و رفت تهران. (انصافا کتابه رو خونده بود، ولی کتاب دسته اولش نبود، آخر سر یه نگاه رو تستا انداخته بود، خیلی گذرا!)

بردنش تو یه هتل لوکس! (که خودش میگفت منوبار داشته، میگفتیم چی چی بار؟؟ میگفت مرض! ندیدبدیدا !)

یه لپتاپ توپ هم بهش هدیه دادن

 

فیلمش رو هم ضبط کردن، ازینا که میگن من فاطی هستم، رتبه یک آبیاری گیاهان دریایی! کتابهای خر سفید» خیلی به من کمک کرد تو رتبه آوردنم!

و هی تلویزیون نشونش داد و ما هی به خانواده گفتیم ایناهاش! فاطیه! هم اتاقی من!

اینکه کتابهای خرسفید چقد واقعا به فاطی کمک کرده بود مهم نیست. این داستان رو تعریف کردم که گول تبلیغات تلویزیون رو نخوریم. اینا کلی پول خرج میکنن تا رتبه اولا بیان فقط بگن ما این کتاب رو تو ویترین کتابفروشی دیدیم!

اگه نگیم نود و نه درصد تبلیغات دروغه، قطعا میتونیم بگیم آمیخته به دروغه.

 

هوشیار باشیم لدفن


مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم| بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید شده!! و ناشناختن او!

 

راویه ما اشتر ما هست این

پس کجا شد بندهِی زنگی‌جَبین

[یعنی وقتی غلام خودش را پس از جراحی پلاستیک دید نشناخت و گفت این اون نیست]

 

چون بیامد پیش گفتش کیستی

از یمن زادی و یا ترکیستی؟

 

کو غلام من بگفت اینک منم!

کرد دست فضل یزدان روشنم

 

گفت اسرار تو را با آن غلام

جمله وا گویم یکایک من تمام

[یعنی آن قدر نشونی میدم تا بدونی من همونم]

 

زان زمانی که خریدی تو مرا

تا به اکنون باز گویم ماجرا

 

تا بدانی که همانم در وجود

گرچه از شبدیز من صبحی گشود

[یعنی من همونم فقط شب بودم صبح شدم]

 

رنگ دیگر شد ولیکن جان پاک

فارغ از رنگست و از ارکان و خاک

 

تن‌شناسان زود ما را گم کنند 

[این مصرع قشنگه]

آب‌نوشان ترک مشک و خم کنند

 

جان‌شناسان از عددها فارغ‌اند

غرقهٔ دریای بی‌چونند و چند

 

جان شو و از راه جان جان را شناس

یار بینش شو نه فرزند قیاس

*

نفس و شیطان بوده ز اول واحدی

بوده آدم را عدو و حاسدی

 

آنک آدم را بدن دید او رمید (ابلیس)

و آنک نور مؤتمن دید او خمید (فرشته)

 

این بیان اکنون چو خَر بَر یَخ(نمیدونم یعنی چی) بماند

چون نشاید بر جهود(یهود) انجیل خواند

[فهمیدم! یعنی همانطور که خر بر روی یخ سُر می‌خورد ذهن مخاطب هم ممکن است این مطلب رو درست متوجه نشود. کنایه از اینکه زیاد دقت شود ]

 

کی توان با شیعه گفتن از عُمَر؟

کی توان بربط» زدن در پیش کَر؟

بربط: نام یک ساز موسیقی است


یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول اصول اصول الدین. ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.شعرا | ۲۵ شهریور ۱۳۸۷

 

 

معادله چند مجهولی جلال

  • ترکیه داره میگه مولوی مال منه چون قبرش توی قونیه است.
  • دراویش و صوفیه هم میگن مولوی صوفی بوده چون چنتا شعر داره که شبیه نظرات ماست.
  • حالا ترکیه اومده پول داده به یه کارگردان ایرانی که سریال مولوی رو بسازه، به نظرتون ترکیه دنبال چیه؟
  • دولت هم اومده دیده همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل چه مناسبتی هست که رسیده به تولد مولوی و بعد دیده آره ترکیه داره این کار رو می‌کنه گفته با یه تیر دو نشون می‌زنم: با تحریک مراجع جلوی این فیلم رو می‌گیرم و هم اینکه جلوی غصه خوردن و نگرانی مردم از حواشی مجمع رو کاهش میدم (چه دولت باهوشی داریم ما)
  • یه سری از علمای سنتی شیعه میگن مولوی نماد تصوف است؛ علمای طرفدار فلسفه و عرفان هم مولوی رو تایید و تحسین کرده اند.
  • یه سری روایاتی هم در رد تصوف در اسلام داریم.
  • یه عده مولوی را شیعه و عده ای او را عمری می دانند.
  • حالا شما جای یه مدیر فرهنگی باشی چه جوری در این شرایط تصمیم می‌گیری؟ اصلا شما جای حسن فتحی
  • به هر حال امروز 8 مهر سالروز تولد جلال الدین محمد بلخی هست (کما اینکه سه روز پیش هم روز تولد من بود) نتیجه اینکه معادله های چندمجهولی بچه های انسانی سخت تر از مال بچه های ریاضیه.

برنارد لوئیس» در بنیاد نیکسون» به دولت بوش پیشنهاد می کند که برای ارتقای سطح گفتگو بین آمریکا و دنیای اسلام، با شیخ محمود هشام کعبانی» رهبر بزرگترین گروه صوفیه به مذاکره بنشیند.

 

چند روز پیش (دیماه 1397) شبکه دولتی ابوظبی از تولید سریالی درباره حسین بن منصور حلاج شاعر و عارف نامی ایرانی سده سوم هجری قمری خبر داد. امارات برای ترویج صوفی‌گری در جهان اسلام دو هدف اساسی دارد: یکی حذف جریان اسلام ی و دوم ایجاد آلترناتیو اسلامی بی‌خطر که هیچ چشم‌داشتی به قدرت و ت ندارد. |link|

 

 

مهاجرانی: برنارد دیر درگذشت |لینک|

پ.ن: این پست تقدیم به میرزا شد


بعضی وقتا همین اسامی معمولی شهدا ما رو با اطلاعات جدید و جالبی آشنا می کنند. فقط کافیه بریم مثلا اسم شهید سرکوچه مون رو (که معمولا هیچ شناختی ازش نداریم) سرچ کنیم و ببینم عضو کدام لشکر بوده، فرمانده اون لشکر کی بوده؟ شهید توی کدام منطقه‌ی جبهه حضور داشته یا وصیت‌نامه شهید رو پیدا کنیم (سایت هایی هستن که وصیت نامه شهدا داخلشون جمع آوری شده). اسم شهید محله ی ما شهید گاراپیدی هست که من اسمش رو سرچ کردم(شما هم اسم شهید کوچه یا محله تون رو سرچ کنید و توی کامنت ها ازش بگید)

 

 

شهید ویگن گاراپیدی»فروردین 66 شهید در منطقه شرهانی شهید شده. او فرزند تنها خانواده ارمنی روستایی در استان لرستان بوده؛ باباش کدخدای روستاشون بوده. (رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه = لشکر شهید باکری اینها) (اصلاح می کنم رفت سربازی و افتاد توی لشکر 21 حمزه تهران )ویگن توی آخرین مرخصی خود گفته:  ما باید با رفتار و جانفشانی خود ثابت کنیم که قوم ارمنی همیشه و در بدترین اوضاع، همگام با هموطنان مسلمان خود است و داشتن روح شهادت برای ما ضروری است.


تصمیم گرفتم وقتی بگذارم و به صورت هفتگی پست های وبلاگم(روم نمیشه بگم وبلاگم: چون حس میکنم فیشنگار فقط مال من نیست) رو بررسی کنم. این مرور با توجه به سرعت تحولات در فیشنگار، فواید مختلفی دارد. در خلال این بررسی یه شیرین کاری آماری هم انجام دادم که در ادامه به سمع و نظر شما می رسد. در همین فرصت از رفقایی که در تهیه فیش ها و پژوهش های قبل از انتشار فیش‌ها با من همکاری دارند تشکر و قدردانی می کنم. و همچنین از همراهان گرامی که با طرح نظرات مخالف یا موافق خود باعث می شوند فیش‌ها بیشتر و بهتر تجریه و تحلیل بشوند کمال تشکر را دارم. (مخصوصا اونهایی که از راه دور و روستاهای اطراف زینت بخش مجلس و محفل ما شده اند)

 

نمودار همراهی


برای اینکه رفقایی که اسمشون توی لیست نیست هم دست خالی نرفته باشند هم این سه نکته رو بازنشر می کنم:

 

  • تا جایی که ممکن است سعی کنید با خوانندگان وبلاگ صمیمی و گرم باشید. اینکار حس اطمینان بیشتری در آنها به وجود می‌آورد.
  • سعی کنید نظری بنویسید که حداقل دو خط و مرتبط با موضوع باشد. نشان دهید که نه تنها مطلب را بصورت کامل خوانده‌اید بلکه نقطه نظری قابل احترام دارید؛
  • به دیگر نظرات جواب دهید؛ با اینکار می‌توانید گفتگوی وبلاگی آغاز کنید و با افراد جدیدی بحث و مبادله اطلاعات کنید.

پست مرتبط: اعتبار همراهی


یکی از قانونهای جامعه شناسی می‌گوید اصلاحات و انقلابها قابل صادر کردن و وارد کردن نیست؛ هیچ گاه هیچ کس نمی‌تواند دگرگونیهای آرام و اصلاحی، یا دگرگونیهای تند و ریشه دار و سریع و انقلابی را از جای دیگر به یک جامعه صادر کند یا از جامعه ای آن را وارد کند. این خود آن جامعه است که باید دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود:

 

إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ. رعد:11


مشهدی: مگر روضه‌خوانی از ارکان عزاداری نیست؟

خادمیان: روضه‌خوانی یعنی چه؟

مشهدی: طرح اقوال غیرمستند برای گریاندن مردم.

خادمیان: در زمان ائمه(ع) در حضور آن بزرگواران مقتل‌خوانی می‌کردند. در کامل‌ایارات» که از کتب معتبر و متقدم ماست نقل شده: حماد از اصحاب امام صادق(ع) به ایشان می‌گوید: کنار قبر امام حسین(ع) نشسته بودم، جمعی عزاداری می‌کردند، بعضی قرآن می‌خواندند، برخی به نقل داستان و تاریخ مشغول بودند و برخی به مرثیه‌خوانی می‌پرداختند، امام فرمودند: خدا را سپاس که برخی از مردم را علاقه‌مند قرار داد تا به مدح و ستایش و عزاداری اهل بیت بپردازند و دشمنان ما را مورد اعتراض قرار دهند و کارهای زشت آن‌ها را آشکار کنند»


اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

در این شب عاشورا یک جمله هم به سید و اماممان، امام ‌ای می‌گوییم: ای سید و امام و رهبر و حسین ما، اگر بدانیم کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود، سپس زنده می‌شویم، سپس کشته می‌شویم، سپس سوزانده می‌شویم، سپس خاکسترمان به باد داده می‌شود و این حادثه هزار بار برای ما اتفاق می‌افتد و امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها هزار بار این کار را با ما می‌کنند، ای فرزند حسین تو را ترک نمی‌گوییم.

 

همان چیزی را به تو می‌گوییم که اصحاب حسین به حسین(علیه السلام) گفتند:آیا پس از تو زنده بمانیم؟ خداوند زندگی پس از تو را تلخ گردانیده». |Link|

پ.ن: این پست رو تقدیم می کنم به محبوبه ی شب


بالاخره در هر انتخاباتی بعضی برنده‌اند، بعضی برنده نیستند؛ بنابراین اگر واقعاً شبهه‌ای هست، از راه‌های قانونی پیگیری بشود. امروز اگر چهارچوبهای قانونی شکسته شد، [در صورت ابطال انتخابات]در آینده هیچ انتخاباتی دیگر مصونیت نخواهد داشت. |link|


ملاحسین کاشفی که سنی بوده، فتوت‌نامه سلطانی» را نوشته است. فتوت‌نامه سلطانی یک اثر آئینی است. همچنین این سنی صوفی نقشبندی، روضة‌الشهداء» را نیز نوشته است. الان اسم روضه‌خوانی از همین کتاب گرفته شده است. بعضی مثل مرحوم مطهری به شدت به این کتاب حمله می‌کنند و می‌گویند سرآغاز تحریفات بوده است، بعضی‌ها هم که نگاه آئینی دارند نگاه خوبی به این کتاب دارند و می‌گویند خوب شد که این کتاب، نوشته و مجالس روضه گرم شد.ahlekashanam.net

 



اشاره: هی می‌گشتیم در بلاگستان و هی دیگران را می‌خواندیم، هی نکاتی در ذهنمان متبلور می‌گشت که هی با خودمان می‌گفتیم باید برای دیگران بنویسیم، هی نمی‌شد. امروز دست و پایمان را جمع کردیم و بخشی را به رشته‌ی تحریر درآوردیم. باشد که بخوانید و بهره‌مند گردید.

 

- چه کنیم تا وبلاگ‌نویس خوبی باشیم؟

 

۱. بخوانید، بخوانید، بخوانید، بعد بنویسید. دو وجه برای این توصیه وجود داره. وجه سلبی‌ش اینه که خوندن باعث می‌شه با گذر زمان، قلمتون بوی کهنگی نگیره و وجه ثبوتی‌ش اینه که دامنه و عمق افکارتون بیش‌تر می‌شه. هر چی بیش‌تر بخونین، آدمای پخته‌تری می‌شید و شاخکاتون نسبت به محیط پیرامونتون حساس‌تر می‌شه.

 

۲. حرف تکراری و کلیشه‌ای نزنید. چیزی را بنویسید که جز شما کسی پیدا نشود بنویسد. این‌که در یک مناسبت یا اتفاق یا حادثه یا اصلاً در شرایط عادی حرفی بزنید که هویتتون از بین کلمات مشخص و ملموس نباشه، مفت نمی‌ارزه. قلم باید متمایز و شناسنامه‌دار باشه. باید طوری باشه که وقتی کسی خوند بفهمه چه کسی نوشته، نوشته رو.

 

۳. روزانه‌نویسی خوب است؛ زردنویسی نه. تفاوت این دو را درک کنید. نوشتن اتفاقات روزمره قلمو ورز می‌ده. به شرطی که روزانه‌های شما آن» داشته باشه. تخت» ننویسید. نوشتن خالی» اسمش روزانه‌نویسی نیست.

 

۴. برای یادگیری و استفاده از واژگان متنوع، حریص باشید. کلمات برای بلاگر مثل رنگا هستن برای نقاش. انتخاب با شماست: می‌تونین رنگین‌کمونتونو سیاه سفید بکشید!

 

۵. بنوشانید و نوش کنید! کتاب بخوانید، فیلم ببینید، آهنگ گوش کنید و درباره‌ی آن‌ها بنویسید. وقتی می‌نویسین، دارین یه فعالیت خلاقانه انجام می‌دین. اینایی که گفتم (کتاب و فیلم و آهنگ) محصول خلاقیت و هنر سایرین هستن. یعنی برای شما حکم ویتامین رو دارن. دوپینگ حتی! هم خودتون استفاده کنین، هم بذارین دیگران مستفیض شن.

 

۶. تقلید نکنید. خودتان باشید. وگرنه نه دیگری می‌شوید، نو خودتان می‌مانید. ر.ک. حکایت زاغ و کبک.

 

۷. اعداد و ارقام را ملاک سنجش کیفیت وبلاگ‌نویسی قرار ندهید؛ هرگز! این اعداد در حد خودشون مفیدن. اما نذارید به نوشتن شما سمت و سو بدن. اگر برای تعداد لایک و کامنت می‌نویسین، وبلاگو ببندین و با طیب خاطر مهاجرت کنین به اینستاگرام. شما به اینجا تعلق ندارین.

 

۸. اول برای دلتان بنویسید، بعد - اگر لازم بود - برای بقیه. چیزیو بنویسین که دلتون می‌طلبه و می‌پسنده. همیشه فکر کنین که چند صباح دیگه اگه برگردین و نوشته‌هاتونو بخونین، هنوز لبخند می‌زنین یا فقط حس خواندن زیرنویس تبلیغاتی وسط یک سریال آبکی بهتون دست می‌ده. از یه زاویه‌ی دیگه هم می‌شه گفت وبلاگو با چت‌روم تلگرام اشتباه نگیرید. اینجا فرصت مغتنمیه که درونیات و داشته‌هاتونو ابراز کنین و به اشتراک بذارین. چاق‌سلامتیا رو ببرید تلگرام.

 

۹. مخاطبانتان را طبقه‌بندی کنید: بازدیدکننده، خواننده، دوست. برای دوستاتون محبت و برای خوانندگانتون احترام به خرج بدید. به بازدیدکنندگان هم فرصت بدین تا خودشونو به یکی از دو گروه قبلی ملحق کنن.

 

۱۰. اگر کسی را نمی‌خوانید، دنبالش نکنید. اینم توضیح بدم؟! خب دارید هم خودتونو اسکل می‌کنین، هم دیگرانو. اگر کسیو که نمی‌خونین، دنبال نکنین، اجازه می‌دین این امکان (دنبال کردن)، کارکرد درست و منطقی خودشو - که همانا اطلاع آنی از انتشار نوشته‌های جدید فردِ دنبال‌شونده هست - پیدا کنه که خب همین هم باعث افزایش کیفیت فضای حاکم بر وبلاگ‌نویسی می‌شه.

 

۱۱. میزان نوشتن، اصل نیست؛ اما مهم هست. باید برایش چارچوب داشته باشید. حداقل‌های کمّی برای میزان نوشتنتون تعیین کنین. مثلاً هفته‌ای حداقل یک بار، یا هر پست حداقل ۱۵۰ کلمه. خیلی ایده‌آل‌گرایانه هم به قضیه نگاه نکنین. جلوی وسوسه‌ی اعداد بزرگ بایستین. عملی‌بودن این معیارا مهم‌تر از بزرگ بودن ارقامه. یه طور باشه همچین آهسته و پیوسته.

 

۱۲. از پویش‌ها و چالش‌های وبلاگی فعالانه حمایت کنید. همین کارای به ظاهر کوچیک و دلی، نتایج پربرکتی برای فضای وبلاگ‌نویسی به همراه داشته و داره. اگه تجربه کرده باشین که می‌دونین، اگرم نه برین بچشین، خودتون می‌فهمین. :)

 

+ هی می‌گفتید جزوه جزوه، این هم جزوه. خوب بخونین، سؤالات پایان‌ترم از همیناست. :دی

 

وقتی ما گزارش های مربوط به یک حادثه ای مانند هفت تیر سال 1360 را ملاحظه کنیم، آنچه روزهای اول در اخبار درج شده در مطبوعات آمده، با آنچه طی روزهای بعد می شنویم، و همین طور آنچه بعدها افراد باقی مانده گزارش کرده اند، و یا روایات رسمی حکومت از این حادثه، و نیز آنچه در سالگرد آن حادثه طی سالهای بعد گزارش می شود، همه اینها، گرچه در گزارش اصل این که این واقعه رخ داده شریک هستند، اما روایت آنها تفاوت هایی دارد که می توان بر اساس شاخص هایی زمان آنها را تعیین کرد، یا به عبارتی تاریخ گزاری کرد. |link|


خدا منبع همه کمالات است

و وجودِ مخلوقات، فیض اوست.

 

پس اگر خود و کمال خود را خواهانیم،

باید دوست خدا باشیم؛

 

 

پس کیمیای سعادت، یاد خداست،

در مواجهه با حلال و حرامش

 

دیگر توضیح نخواهید و آنکه عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت [کنید]، خودش توضیح خود را می دهد.

More


. آن ملتى که به آینده امید دارد، مى‌داند که روزگار ظلم و ستم و زورگویى و و طغیان و استکبار، با همه‌ى حجم عظیمى که امروز در جهان به وجود آورده است، یک روزگار تمام‌شدنى است و دورانى خواهد رسید که قدرت قاهره‌ى حق، همه‌ى قله‌هاى فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگى بشر را با نور عدالت مُنور خواهد کرد؛ معناى انتظار دوران امام زمان این است.



شما جوانان عزیز که در آغاز زندگى و تلاش خود هستید، باید سعى کنید تا زمینه را براى آن‌چنان دورانى آماده کنید.


در خانواده ای سنی به دنیا آمدم و با حضور در جلسات شیخ زکزاکی شیعه شدم. در این جلسات، استاد برای ما در خصوص فضائل اهل بیت(ع) سخن می گفت و احادیث و ما را به جستجو در منابع اهل سنت وا میداشت تا خودمان در پی حقیقت باشیم. مثلا حدیثی با عنوان عشره مبشرات بالجنه -که در آن گفته می شود پیامبر به ده تن از اصحاب خویش بهشت را بشارت داده بود- را می‌خواند و می پرسید چرا این حدیث، بعضی از صحابه مثل ابوذر را در برنمی‌گیرد در حالی‌که آنها از بهترین های اصحاب هستند؟

 

+گفتگوی با یکی از شاگردان شیخ زکزاکی


آن‌کسی که امروز با امام خمینی بیعت میکند، با پیغمبر بیعت کرده. وقتی شما خطّ انقلابی امام را زنده نگه میدارید و نمیگذارید مندرس بشود، نمیگذارید رنگ کهنگی بگیرد، در واقع با پیغمبر بیعت کرده‌اید؛ با پیغمبر که بیعت کردید، آن‌وقت:

 

بیعت با انگیزه‌ی صادقانه موجب میشود که خدای متعال سکینه و آرامش را بر دلها نازل کند.

وقتی سکینه بر دلها نازل شد، نگرانی‌ها و ناامیدی از بین خواهد رفت.

 

وقتی اطمینان قلب داشتید، آن‌وقت در مقابله‌ی با دشمن دچار حیرت و تزل نمیشوید.

این آرامش و سکینه‌ی الهی، امید به انسان می‌دهد. بیعت با راه پیغمبر این‌جوری است.

 

پ.ن: من رفتم معانی بیعت  رو خوندم. همون چیزی که در ذهن شماست درسته. بیعت یعنی اینکه دست در دست هم گذاشتن برای حمایت و اطاعت از حاکم یا امام

پ.ن: توضیح ذیل یکی از کامنت‌های پست ریزش ها» این فیش را گویا تر می‌کند.

پ.ن: متن فیش دستکاری شده است بروید اصل مطلب را خودتان بخوانید. (سخنرانی رهبر: 19.10.94)


بسم الله آواتار

همیشه فکر می‌کردم به تنهایی می‌توانم از پس هرکاری که شروع می‌کنم بربیایم. می‌گفتم شخصا تجربه می‌کنم تا منت کسی هم بالای سرم نباشد. اگر زمین خوردم دستم را به زانوانم می‌گیرم و یاعلی گویان بلند می‌شوم. مدتی‌است اما متوجه شده‌ام، نه! از یک جایی به بعد فقط در حال درجا زدنم. امروز هم مطمئن شدم احتیاج به کسی دارم که مستقیم کمکم کند.

 

 

وقتی کسی که مثل یک پزشک، حنجره‌‌ی متنم را معاینه می‌کند تا چرک نداشته باشد و اگر داشت نسخه‌ی حکیمانه می‌پیچد مثل امروز که دو ساعت تمام، سر متنم وقت گذاشت غصه‌ی آن سال‌هایی را می‌خورم که سر خود کارم را پیش می‌بردم.

 

 

می‌دانم که قطعا خدا باید چنین آدم‌هایی را سر راهمان بگذارد. یک مربی که یاد بدهد با اعتماد به‌نفس کارت‌ را ادامه بدهی و کارهایت را نه‌تنها تشویق، که حمایت هم بکند. هزینه‌ی دومی را هر مربی‌ای نمی‌دهد. چرا که اعتبار چندین ساله خودش را به میان می‌گذارد.  منبع


 

چون گرفتت پیر، هین تسلیم شو

همچو موسی زیر حکم خضر رو

 

صبر کن بر کار خِضرت بی نفاق

تا نگوید خضر رو هذا فراق

 

چون گزیدی پیر، نازک دل نباش

سست و ریزیده چو آب و گل مباش


حذف قُدسیت» از زندگی به همان میزان خسارت بار است که قدسی کردن افراطی همه امور از جمله اندیشه و برداشت دینی بشرِ محدود به انواع حدود ذهنی و تاریخی و اجتماعی. از یاد نبریم که قدسی زدایی» در جهان جدید، خود عکس‌العملی در برابر قدسی کردن همه چیز و همه امور بوده است. سید محمد خاتمی|link|

 

 

 

پ.ن: می‌خواستم عنوان مطلب را عصری بودن دین یا عصری بودن فقه» بگذارم که منصرف شدم.

پ.ن: این سه مطلب به هم ربط ندارن فقط مجبورم سه تاش رو الان بگم


توییت: بعضیا خودشون دارن عوض میشن بعد با تعجب میگن نمیدونم ملت از کی این همه عوض شدن!


واکنش: وقتی ت لچک و روسری زن روستایی را بر می‌دارد و به جایش تاج بنفش می‌گذارد باید به حسن فریدونِ گفت دمت گرم که روح طاهره قره العین را شاد کردی، و همچنین دمت گرم که شما اولین نفری بودی که سید روح الله خمینی رو امام خطاب کردی. (اگر در خیابان یا عروسی و غیره کسی پوشش خودش را کنار بگذارد شاید من واکنش نشان ندهم اما )با کشف حجاب دختران و ن ساده ی روستایی در یک برنامه رسمی و دولتی که پخش زنده هم دارد به سهم خودم اعلام مخالفت می‌کنم: اصلاح‌طلب های محترم تکلیف خودتان با اسلام و امام را مشخص کنید.ممنون


ظل‌السلطان، فرزند بزرگ ناصر‌الدین شاه حاکم ولایات جنوب ایران بی‌اندازه متعدی، و سفاک و طماع و حریص بود و عموم مردم از عزل او شاد شدند. تصویری که تاریخ از استبداد رای و قساوت و بی‌فکری ظل‌السلطان، به دست می‌دهد حیرت‌انگیز است. چنانکه فروغی نوشته است در کودکی ظل‌السلطان یکی از تفریحاتش کور کردن گربه‌ها بود[1]، یا زمانی که والی اصفهان شد، اهتمامی ویژه به خرج داد تا ابنیه تاریخی دوره صفویه را از بین ببرد. بعضی از کاخ‌ها را به اشخاص می‌فروخت به شرط آنکه خراب کنند و مصالح را بفروشند…پل‌های اصفهان را می‌خواست به شکل غیر مستقیم خراب کند».

 

 

  • منابع بیشتر:
  • زمینه های ی انقلاب مشروطه+ رضا رمضان نرگسی+ لینک
  • بختیاری ها و قاجاریه+ منصور امانی+لینک
  • ظل السلطان و اصفهان دوره قاجار+ هایدی والشر+ لینک

 

پ.ن: بی‌بی مریم بختیاری دختر ایلخانی ایل بختیاری بود، که در سال ۱۲۵۳ در منطقه بختیاری زاده شد. او فنون اردوکشی نظامی و لشکر داری را از پدر و برادرانش آموخت و در جنگ جهانی اول به کار بست. وی از سرمایه مادی و معنوی خانواده خود برای تشکیل یک هنگ از سواران بختیاری، برای مبارزه با اشغال‌گران روس و انگلیس، در جنگ جهانی اول استفاده کرد. سریالی بر اساس زندگی او در صدا و سیمای ایران با نام بانوی سردار» ساخته شده است. پدر او توسط ظل السلطان در زندان کشته شد.


[1]  منبع دیگری از قول مظفرالدین شاه نوشته است ظل السلطان وقتی بچه بود گنجشک ها را کور می کرد و آنها را رها می کرد. ظل السلطان پسر ارشد شاه بود ولی چون از ن غیرعقدی ناصرالدین شاه بود هیچوقت نتوانست شاه شود.


جناب استاد مجتهد شبستری سالیانی در این حوزه‌ها کار کرده‌ و در دانشکده الهیات استاد بوده‌اند. شاگرد برخی از مراجع بودند. ایشان نامه‌ای به مراجع تقلید نوشت که شما چهل سال است که تفسیر غیرانسانی و غیراخلاقی و توأم با خشونت از دین ارائه داده‌اید. یک سری مقالاتی نوشته بود و گفته بود که اگر می‌توانید اینها را نقد کنید.

 

ما به آقای شبستری درخواست دادیم که هر کجا شما بفرمایید ما حاضر به مناظره هستیم. البته ایشان نیامد و گفت که من فقط می‌خواهم با خود مراجع مناظره کنم. ای کاش می‌آمدند و بحث می‌شد و رسانه‌ها هم پوشش می‌دادند. به نظرم هرچه دیالوگ برقرار شود و گفتگو شود انسان بهتر به واقعیت می‌رسد.

 

ایشان نظرشان این بود که اسلام با فرهنگ زمانه عجین بوده و منحصر به عصر جاهلیت است و دیگر به درد ما نمی‌خورد. لذا، نتیجه گرفته بود که بهترین راه این است که ما باید اسلام را کنار بگذاریم و حقوق بشر غربی را جایگزین آن کنیم.

 

همین آقای شبستری یک تفکری دارد و می‌گوید که هیچ کسی نباید قرائت خودش را قطعی بپندارد. در حالی که ایشان قرائت خودش را قطعی می‌پندارد. فکر می‌کنند که فقط خودشان می‌فهمند و دیگران نمی‌فهمند. یک مقداری از موضع بالا صحبت می‌کنند.

 

اگر آقای شبستری وارد بحث می‌شد، خوب بود. بالاخره ایشان در دانشگاه تهران همکار ما بود. ما هم حدود چهل سال است که با این مباحث آشنا هستیم. بنده این گروه پاسخ‌ها را در کتابی به نام نواندیشی و اصلاح‌گری دینی» جمع‌آوری کرده‌ام. مخاطبان که مطالب را می‌خواندند، حتی کسانی که دوستدار آقای شبستری بودند، می‌گفتند که جواب‌های شما قانع‌کننده است.

 

  • منبع: مباحثات. نواندیشی در حوزه (۵) | گفتگو با دکتر محمدرضایی|link|

مهبط دین عقلانیت بشر است. در منطق فهم دین داریم که اگر یک چیزی واقعا عقلانی بود، ما ظواهر دین و کتاب و سنت را هماهنگ با آن کنیم. مثلا شما با عقل خود به این نتیجه رسیدید که خداوند غیرجسمانی است. ولی وقتی در قرآن می‌خوانید که یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ»، می‌گویید خدا دست که ندارد، بلکه مظهر قدرت خداوند است. واقعا اگر عقلانیت به این بداهت باشد، از آن استفاده می‌کنیم.


 
اما این چیزهایی که آقایان[روشنفکران] می‌فرمایند واقعا عقلانیت بر آن حکم می‌کند یا خیر؟ مثلا گفته می‌شود که ما باید فهمی از دین ارائه دهیم که با حقوق بشر سازگار باشد. یکی از روشنفکرهای ما نوشته بود که من قانون اساسی امریکا را بسیار خوانده‌ام، چقدر حقوق بشر در آن اشباع شده است. اما قانون اساسی ما تهی از حقوق بشر است و مبتنی بر یک فقه بدوی استخوانی و پوسیده بوده که فقط با آن می‌شود آدم کشت.
 


بنده از ایشان سوال کردم که از جنگ جهانی دوم به این طرف، امریکا از حق وتو استفاده می‌کند، حق وتو یک قانون ظالمانه‌ای است و مبتنی بر حقوق بشر نیست و مبتنی بر زور و اقتدار است. این قانون اساسی که می‌گویید که مبتنی بر حقوق بشر است، چرا جلوی این حق وتو را نگرفته است؟ تمام دنیا یک طرف می‌ایستد و امریکا به یکباره می‌آید و رأی بقیه را وتو می‌کند. امریکا با همین قانون اساسی از حاکمان و کشورهایی حمایت می‌کند که مستبد هستند، نه آزادی را به رسمیت می‌شناسد، نه حق مردم را به رسمیت می‌شناسد. امریکا می‌گوید که چون این کشورها منافع من را تامین می‌کنند، اگر کسی به اینها آسیب برساند، به من آسیب رسانده است. آیا این واقعا مبتنی بر حقوق بشر است؟ چرا مجالس سنا و کنگره در امریکا در این بحث‌ها مخالفتی نمی‌کنند.


 
امریکا سالیانی است که از یک کشور غاصب به نام اسرائیل حمایت می‌کند. عقلانیت چیز خوبی است. ولی آیا این عقلانیت است؟ این حقوق بشر است؟

 

  • منبع: مباحثات. نواندیشی در حوزه (۵) | گفتگو با دکتر محمدرضایی|link|

تمام آنچه را ملاصدرا گفته است، همه را پیش از او ابن سینا گفته بود، حتی حرکت جوهری را هم ابن سینا گفته بود. منتها امتیاز ملاصدرا به این است که او ذوق داشت، بیان اش خوب بود. (نقل به مضمون)این حقه بازی است که بیش از حد طرفداری مرحوم ملاصدرا را کنیم و یکی از آن حقه بازان من بودم. بارها همین آقای مصطفوی به بنده در خصوص ایشان گفته بودند ولی من گوش ندادم. بیشتر


پدر شیخ صدوق با دخترعموى خود ازدواج کرد ولى صاحب فرزند نشد. نامه‌اى به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی نوشت که از حضرت ولی عصر (عج) بخواهد تا براى او دعا کند که خداوند به او فرزند عطا فرماید. از حضرت جواب آمد که از این همسر صاحب فرزند نمى‌شوى ولى بزودى با کنیزی دیلمى ازدواج خواهى کرد که خداوند از او دو فرزند فقیه به تو خواهد داد.

 

 

پ.ن:

* شیخ صدوق در زمان حکومت آل بویه (۳۲۰–۴۴۷ ق / ۹۳۲–۱۰۵۵ م) می زیسته.

* تبار آل بویه دیلمی بود.

* غدیریان عیدتان مبارک    

 

 


ره آورد فرهنگ ما برای ن در آمریکا این بوده که طبق آمار بیش از ۱۱ درصد از ن ما معتقدند که به هر حال یک روزی از سال مورد قرار خواهند گرفت! شاید خانم علی‌نژاد ایرانی، فردی باشد که از این موضوع لذت می‌برد ولی اکثریت ن آمریکایی مثل او نیستند. در کشور ما ۴ درصد از ن از آژیرهای هشداردهنده جنسی استفاده می‌کنند و ۷ درصد از ن، کلاس‌های دفاع از خود را دیده‌اند. لینک

 

پ.ن 1: اگر میخواهید منظور تیتر را متوجه بشوید به لینک بروید و متن کامل نامه وندی شلیت به مسیح علیرنژاد را بخوانید.

پ.ن 2: میرزا آتلیه تولدت مبارک (اون کیک آب شده رو هم نگه دار واسه خودت) اینجا جایت خالی است


تبلیغات

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

son of man ( imam mahdi ) ماینرهای مجازی نمونه سوالات پیام نور تابستان 98 وبلاگ خرید بلیط هواپیما تیک بان لوازم آرایشی لچیک تصفیه آب صنعتی بے ۼҐ دانلود کتاب و خلاصه کتاب کرونا را جدی بگیریم تغذیه سالم